یعنی میشه ما دوتا یه روزی بهم برسیم
مهم فقط رسیدنه حتی اگه کم برسیم
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه
به ارزوهاش برسه هرکی که دوری بکشه
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهام بکشی
کاشکی بدونم چقدر باید مکافات بکشیم
یعنی میشه بجای اشک روی چشام سرمه باشه
تا کی باید دردو دلا فقط توی نامه باشه
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟
چرا تا حالا نشده شاید گناه من باشه
یعنی میشه که شب بگن بیا بشین ماه اومده؟
برای دیدنش ولی کلی خاطرخواه اومده
یعنی میشهکه تو نری؟بگی نگید ماه امده
انگار نه انگار که واست کلی خاطرخواه اومده
یعنی میشه به من بگی از این به بعد بال توآم
چرا برم پیش اونا حالا که من مال توآم
یعنی میشه غرور تو اب شه بریزه مث برف
این همه بستگی داره فقط به گفتن یه حرف
خیلی بده ادم دلوهیچ روزی به هیچ کس نده
وقتی که داد دعا کنه که اون یه روزی پس نده
یعنی میشه پرکنیم از خاطره ها حافظه رو؟
با همدیگه ابش بدیم اون شمعدونی قرمزه رو
یعنی میشه که دستامون باهم مث یه رشته شه
هرکی برای اون یکی درست مث فرشته شه
یعنی میشه که پیش هم برای هم تب بکنیم؟
از غم زرد اون تب روزامونو شب بکنیم
یعنی میشه باهم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟
یه خواب راحت بکنیم یه اه راحت بکشیم
یعنی میشه بازم بگی دیونتم من دیونت؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مث رودخونت؟
یعنی میشه همین بشه نه کمتر از این نه زیاد؟
وقتی میگم یادت میاد تو همشو یادت بیاد
یعنی میشه باهم باشیم منو خدامونو خودت؟
درست مث تولدم درست مث تولدت
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟
تکه کلام تو بازم من میمیرم برات باشه؟
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگاه کنه؟
میگی نمیشه ولی من همش میگم خدا کنه
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟
یه چیزی بشکنه فقط اونم طلسم ما باشه...؟!
دلم مست و لبم مست و سرم مست / بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون ای دل محرم اومد از راه / بخون اجر تو با عباس بی دست . . .
عرض تسلیت و تعزیت بمناسبت آغاز ایام عزای حسینی
دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟ / چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟ / بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟ / شرمنده زلعل لب عطشان حسین است دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش / یعنی که خدا هم عزادار حسین است . . .
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام
تورا حس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم...
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار...
ولی...افسوس...این رویاست...
تمام انچه حس کردم تمام انچه میدیدم...
تو با من مهربان بودی...
و این رویا چه زیبا بود...
ولی...افسوس...که رویا بود...
فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا آخر این جدایی میرسه به نا کجا رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم آروزی دیدنت واسم شده یه رویا داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی
چشمت افسونگر احساس نیاز
رقصت احیاگر بی تابی هاست
هم در این خانه پر گشته ز اه
یاد تو علت بی خوابی هاست
باز هم وسوسه ی اغوشت
هست و پی در پی خواهش هایم
و چنین دانه ی انکار از تو
خود جواب منو چالشهایم
ای که احساس مرا میدانی
بگشا چشم خمار الودت
تا ببینی که چه سوزانم من
از نگاه دل و جان فرسودت
وین همه راز که در شعر من است
همه از باور تو جوشیدست
کاش یکدم به کنارم ایی
ای که عشقت به دلم روییدست.
با همه بی سرو سامانیم
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگیم هیچ نیست
در پی ویران شدن انیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
امده ام تا تو بسوزانیم
امده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم
امده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق ان لحظه طوفانیم
ماهی برگشته زدریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانیم
حرف بزن حرف بزن سالهاست
منتظر این لحظه طوفانیم
خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانیم.
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت دیدنی ست
خم شد_شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت_عزیزتر از جان_کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه میزنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج.راهیم به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست.
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم
جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم
قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این
اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین
قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم
دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم
می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور
برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور
روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم
دنیاها رو فدای اون چهره ماهت میکنم
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد
تو که نزدیک تر از من به منی می دانی
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد
هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم
از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد
ردیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق
بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد
ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را
غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم انکه کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود